سلام
ما در تاریخ ۴ فروردین امسال مصاحبه داشتم که خدارو شکر قبول شدیم و شرح مصاحبه ما:
من و همسرم هر دو رشته تحصیلیمون شیمی کاربردی هستش و هردو بیش از ۱۰ سال سابقه کار ارائه داده بودیم مضاف بر اینکه گواهینامه های تقریبا زیادی همراه مدارکمون فرستاده بودیم. ما دو بچه ۷ و ۱۵ ساله هم داریم. سوابق و سرتیفیکیت های کاری من روی دستگاه های تخصصی شیمی و شوهرم بیشتر روی دور های مدیریتی و ایزو و ممیزی ایزو بود. متاسفانه ما اون موقع با شما آشنایی نداشتیم و مشاور ما آقای …. بود که البته اونقدر که شما به ما لطف کردین وجوابمون رو دادین ، ایشون متاسفانه اینجوری نبودن.
به هر حال ایشون سطح زبان فرانسه همسرم رو که نفر اصلی بود۴ و مال من رو ۲ زد. ما ۲۰ فروردین پارسال مدارکمون رو فرستادیم و آخر خرداد رفرنس نامبرمون اومده بود. اوایل بهمن نامه انتظار مصاحبه به دستمون رسید و دو هفته بعد نامه دعوت به مصاحبه که گفته بودن که یکماه بعد یعنی در ۴ فروردین در استانبول مصاحبه داشتیم.
ما اول فروردین به استانبول رفتیم. روز قبل از مصاحبه همسرم به محل مصاحبه رفته بودن و اطلاع پیدا کرده بودن که آفیسر یه آقای حدود ۵۵-۶۰ ساله به اسم پی یرگلی پو هستن. متاسفانه در زمانی که ایشون اونجا بودن یه خانم مجرد عرب بخاطر مدارکش رد شده بودن.خلاصه ما ساعت ۱۰ صبح هتل هیلتون بودیم.قبل از ما یک خانم مجرد شیمی بودن که حدود ۴۵ دقیقه تو اتاق بودن و بعد خدا رو شکر قبول شده بودن. بعد که بیرون اومدن آفیسر هم بیرون اومد و من دیدم که یک آقای حدود ۵۵-۶۰ ساله ،لاغرو قد بلند و سفید رو با موهای کم و چهر ه ای بسیار مهربون از اتاق بیرون اومدن و رفتن که تو حیاط هتل سیگار بکشن و به ما گفتن که بعد از اینکه سیگار کشیدن می یان. وقتی برگشتن اسم شوهرم رو با چهره ای بسیار مهربون صدا کردن و ما با هم به سمت اتاق رفتیم .
اتاق مصاحبه تو همون طبقه بود. یه اتاق حدود ۲۰ متری که یک میز کنفرانس خیلی بزرگ وسط اتاق بود و انتهای میز پر از کاغذ و کنار اتاق هم چمدان بزرگی پر از مدارک بود. ابتدای میز هم یک نت بوک با پرینتر قرار داشت. که آقای پی یر پشت اون قرار گرفتن و ما روبروشون نشستیم . بعد قبل از هر چیز خودشون رو معرفی کردن و گفتن که برای چک کردن مدارک و سطح زبان شما اینجا هستیم بعد با دستشون نشون دادن که اگه قبول شدین دو تا شستش رو به بالا می برم و اگه رفوزه شدین دو تا شستم رو پائین می یارم.
بعد از همسرم پاسپورت ها رو خواست و دنبالش مدارک لیسانس و دیپلم و ریز نمرات و …. خواستن که هر مدرکی رو با یک ذره بین ته استکانی شدیدا بررسی می کرد و حتی کنار اتاق یک کمد بزرگی بود که توش خیلی پهن بود و نمی دونم چی بود که مدارک رو می بردن در اون کمد به همراه همون ذره بین و نگاه می کردن بعد حتی دوباره وقتی هم برمی گشتن باز اینکارو می کردن و شدیدا مدارک رو چندین بار لمس کردند. بعد از شوهرم خواستن که شغلشون رو توضیح بده و بعد گفتن به انگلیسی بگو که چرا انگلیسی بلدی؟ بعد که مدارک شوهرم تموم شد نوبت من شد.
از من هم مدارک تحصیلی و ریز نمراتم رو خواستن که بازهم اونا رو شدیدا کنترل کردن . بعد گفتن راجع به شغلم توضیح بدم و من چون با دستگاه های تخصصی شیمی کار می کنم از من پرسیدن که این دستگاههایی که نوشتی چیه و من براشون توضیح دادم . راستی این رو هم بگم که متاسفانه ایشون اصلا نتونستن اسم و فامیل من رو بگن و گفتن سه فسیل!
بعد از من پرسیدن که شوهرت تو کارای خونه بهت کمک می کنه ؟ بعد گفتن ماشین رو می شوره؟ و بعد از اینا هم گفتن که آخر هفته شوهرت چیکار می کنه؟ که من به این سوالات جواب دادم البته بگم که خیلی مختصر و دست و پا شکسته ولی جالب اینجا بود که اصلا ما رو هول نمی کردن و حتی تو این سوالات خنده و شوخی می کردن. مثلا من گفتم نه کمک نمی کنن و شوهرم گفت که شما باور می کنین؟ایشون هم جواب دادن که بله که باور می کنم و عین یه دوست شروع به خنده و شوخی کرد.و یا یه بار هم فاعل رو اشتباهی گفتم ولی بعدش تصحیح کردم که در اون موقع بلافاصله شوهرم گفت که همسرم استرس داره و آفیسر گفتن که اشکالی نداره و من هم استرس دارم و خندیدن.
وقتی از بچه هامون پرسید من گفتم که اونا خیلی باهوشن و شوهرم هم اینا رو ادامه داد و بلافاصله آقای پی یر گفتن مثل مادرشون هستن. یعنی همون شوخی هایی که ما تو محاوره های خصوصیمون می کنیم.راستی اولش که از من سوال کرد من از شوهرم به فارسی پرسیدم که مثلا اینو می گه که آفیسر فوری جدی شدن و گفتن که با هم حرف نزنین. بعد از شوهرم سرچها رو خواستن سرچهای کاری و خونه و هزینه ومدارس بچه ها که متاسفانه ما دقت نکرده بودیم و سرچ مدرسه برای دختر دبستانیم مدارس انگلیسی بود و ما متوجه نشده بودیم که ایشون گفت این مدارس که انگلیسی هستن و ما گفتیم که دقت نکرده بودیم و بعد یه آدرس اینترنتی بهمون دادن که برین تو گوگل و این رو بزنین و مدارس رو برای دخترتون پیدا می کنین. بعد گفتن سرچ ماشین هم دارین؟ که متاسفانه ما نمی دونستیم که باید برای ماشین هم سرچ کنیم و گفتیم که نه نداریم ولی شوهرم خودش قبلا شرایط و نحوه خرید ماشین رو سرچ کرده بودن که از اونها پرینت داشت و به ایشون ارائه کرد که آفیسر خیلی خوشحال شدن. بعد گفتن اونجا چه ماشینی می خواین بخرین؟ بنز یا بی ام و ؟ که شوهرم گفتن من مزدا رو ترجیح می دم و ایشون گفتن که من هوندا رو ترجیح می دم.
بعد پرسیدن که اگه برین کانادا دوست دارین کجا زندگی کنین که ما گفیتم که ترجیحا مونترال ولی هر جا که بتونیم کار پیدا کنیم و ایشون ورود ما رو برای مونترال زدن. خلاصه تمام این مراحل حدود یکساعت ونیم طول کشید ولی اونقدر فضا مهربون و صمیمی بود که ما اصلا متوجه گذر وقت نشدیم.
جالب اینجا بود که وقتی جوابهای ما رو تایپ می کرد بعدش می خوند و اونا رو با آواز برای خودش می خوند و حتی چند بار با دهنش صدا در می آورد انگاری که هیچکس تو اتاق نیست و خیلی شاد و بشاش برای خودش کاراش رو انجام می داد. بعد بهمون گفتن که شما قبول شدین و دو انگشت شستش رو بالا آورد. بعد سی اس کیو رو بهمون دادن و یه برگه ای هم دادن که ما تو اون اسم و فامیل و شهری که توش مصاحبه داشتیم و زمان و تاریخ مصاحبمون رو نوشتیم و امضا کردیم. بعد چند برگ دیگه دادن که راجع بهش توضیح دادن که اینا رو باید برای فدرال بفرستیم و گفتن که شما از نظر دولت کبک قبول شده هستین و حالا باید مدارکتون در فدرال بررسی بشه. بعد با همدیگه دست دادیم و تشکر کردیم و از اتاق بیرون اومدیم. ایشون هم همراه ما از اتاق بیرون اومدن و وقتی پسرم رو در سالن دید با ایشون هم دست دادن و گفت که امیدواره که ایشون رو در مونترال ببینن.
اما می خواستم احساس خودم رو بگم. من فکر می کنم که اولا لطف خدا شامل ما شده و بعد اینکه شوهرم خیلی محکم و بدون استرس برخورد کردن و طوری پشت میز نشستن و مدارک رو به ایشون دادن که انگار با یک طرف کاری روبرو هستن . و اینکه هیچ سوالی رو نبود که بخوان که آفیسر براشون دوباره تکرار کنن و همینطور اون سوالهایی رو که ازشون هم پرسیده بودن به زبون خودشون توضیح دادن یعنی طوری جواب دادن که آفیسر فکر نمی کردن که ایشون جوابها رو حفظ کرده و با تامل جواب آفیسر رو میدادن همینطور هرچی که می خواستن رو سریع و با احترام بهشون تحویل می دادن و فکر می کنم که آفیسر احساس کردن که ایشون صحبتاشون رو درک می کنن.
حتی تو یک مورد که در مورد بیمه کاری همسرم بود از ایشون سوال کرد و خیلی سریع و با مدرک به آفیسر جواب دادن و برای همین فکر می کنم که زیاد از ایشون سوال نپرسیدن. و من هم با اینکه خیلی طولانی جواب نمی دادم و مختصر جواب مید ادم ولی سعی کردم طوری رفتار کنم که نشون بدم که هم متوجه حرفاشون می شم و هم هر جور هست می خوام جواب بدم و اونجایی هم که فاعل رو اشتباه کردم خودم رو نباختم و سریعا درستش کردم و همه اینها بنظر من بخاطر وجود فضای بسیار ملایم و بدون استرس و مهربانانه بود و ما با آرامش و به لطف خدا تونستیم که این زمان رو بگذرونیم.راستی سطح زبان ما رو هم همون مقدار که زده بودیم زدن یعنی همون A1 و A2 .
جناب برهانی من سعی کردم که همه اون چیزی که بر ما گذشت رو خدمتتون بگم. بازهم از زحماتی که برامون کشیدین و وقتی که برامون گذاشتین بی نهایت سپاسگزارم.
منبع: سایت iranquebec.ir
تذکر: استفاده از مطالب سایت به ویژه اخبار مهاجرت فقط با ذکر منبع و لینک سایت مجاز می باشد و استفاده غیر مجاز آن موجب تعقیب قانونی می باشد